سه‌شنبه

دلم ترنمی عاشقانه می خواهد

خدا خیر دهد به استاد مدیریت ما که با روش تدریس خاص خود منی را که در عمر خود تنها یک بیت شعر سروده بودم به دنیای زیبای شعر و شاعری کشاند ..... سروده زیر را پس از آن سرودم که از دانشجویان خواست هر طور شده چند بیتی در باره هر موضوعی که مایلند بسرایند....

دلم ترنمی عاشقانه می خواهد
دلم نیم بیتی فکورانه می خواهد

در این کشاکش تزویر و چند رنگی
دلم سلامی مخلصانه می خواهد

من از تعفن بی هویتی گریزانم
دلم سروده ای صادقانه می خواهد

به برگ برگ شکوفه های بهار
دلم صفایی صوفیانه می خواهد

کجاست آن یکه سوار عرصه عشق
دلم زیارتی عارفانه می خواهد

به قطره قطره شبنم سپیده دمان سوگند
دلم صلابتی سرفرازانه می خواهد

چرا ز بیرون تمنا کنم شوقی
دلم سروری شاعرانه می خواهد

فسرده است روحم از سفسطه ها
دلم حکمتی بخردانه می خواهد

پر ملال گشته ام از چرندیات و پرند
دلم دست خطی فهیمانه می خواهد

چرا به راه تغافل روند اهل وفا
دلم درک هوشمندانه می خواهد

دنیای مدعی شکسته است قلب مرا
دلم نسخه ای طبیبانه می خواهد

چرا سست عزم گشته اند اهل صفا
دلم اراده ای جسورانه می خواهد

به همراهی دوستان عهد عتیق
دلم ضیافتی کریمانه می خواهد

خسته از قیل و قال دنیایم
دلم سکوتی مدبرانه می خواهد

من از کم دلان بی جرئت پریشانم
دلم شهامتی استوارانه می خواهد

کجاست همره صدیق ، چه شد عشق لطیف
دلم نصیحتی مشفقانه می خواهد

سخن کوتاه یاران بی ادعا
دلم حقیقتی جاودانه می خواهد

12 بهمن 1386