جمعه

تو بونه اشک منی معصومه خانم

تو بونه اشک منی معصومه خانم
همراه و همراز منی معصومه خانم

ای من فدای خنده و روی نکویت
زیبا رخ و ماه منی معصومه خانم

از من چرا پنهان کنی چشمان ماهت ؟
تو گلشن راز منی معصومه خانم

داری به لبها خنده و بر دست خود زر
تو گنج اسرار منی معصومه خانم

گرمی لبهایت شده آرامش من
در هر نفس آه منی معصومه خانم

بغض شکسته در گلوی من توئی تو
جاری به چشمان منی معصومه خانم

من آرزومند کلام دلنشینم
آخر چرا دور از منی معصومه خانم ؟

با آنکه دورم از قم و از صحن پاکت
در قلب من ساکن شدی معصومه خانم

آیا شود روزی ببینم روی ماهت ؟
ین عشق را امضا کنی معصومه خانم ؟

گر این اجازت بهر ما اعطا نمائی
منت بر این دل می نهی معصومه خانم

جانم فدای باب و آن نیکو برادر
تو تا ابد مال منی معصومه خانم

29 آذر 1387