سه‌شنبه

ز ندبه می کنم هر دم شکایت




سرو ده ای با موضوع درد دل با خودم......



ز ندبه می کنم هر دم شکایت

چرا محروم ماندیم از ولایت


چرا فریاد ما پاسخ ندارد

چرا آکنده گشتیم از خسارت


چرا اشک سحر محتاج آب است

چرا بیگانه گشتیم از رسالت


مگر مولای ما اینجا غریب است ؟

که سینه گشته خالی از صداقت


چرا چشمان ما بیگانه از اوست ؟

چرا ناکام گشتیم از امامت ؟


چرا از روی دلدارش غریبیم ؟

چرا محروم ماندیم از عنایت ؟


مگر مولای ما یاری ندارد ؟

که اینگونه جدائیم از هدایت ؟


چرا در کوی و برزن بی نصیبیم

ز انفاس شفا بخش کرامت ؟


قلوب ما مگر الفت ندارد ؟

که خالی گشته ایم از هر سخاوت


چرا گلدسته ها غرق عزایند ؟

به غمهای نوشته در حکایت


یقین این ندبه ها ندبه ندارد

که ما وامانده ایم از این ولایت


بنا شد مهدیه در هر محله

ولی کو عاشق مست امامت ؟


الا ای خالق بخشنده ما

عنایت کن به ما بهر رسالت


که تا سوزیم در عشق لطیفش

شویم از سینه چاکان شهادت


شهادت در ره آن مصلح کل

که تا سر مست گردیم از شفاعت


20 اسفند 1386