پنجشنبه

کاش چشم من غم چشم شما باور کند

کاش من آن ناوک سلول قلبت بودمی

کاش من آن سایه مژگان چشمت بودمی

کاش اشک چشم تو بر قلب من جاری شود

کاش من دردی کش و غمخوار دردت بودمی

کاش هنگام وضو آب وضویت می شدم

کاشکی آن قطره بر روی وجهت بودمی

کاش در آن لحظه گریه به مولایت حسین

تار و پود آن عبای روی چشمت بودمی

کاش هنگام قنوتت با همه مهر و صفا

من پری کوچک به آن انگشت شستت بودمی

در نمازخود به دستت می کنی انگشتری

کاشکی من آن عقیق سرخ اصلت بودمی

در دعای سجده ات از یاد ما غافل نیی

کاش من آن تربت خونین جدت بودمی

کاش روزی غصه هایت را خدا پایان دهد

کاش من یک ذره آن آه سردت بودمی

کاش هنگام دعا نامم بخوانی بر زبان

کاش من آن دانه تسبیح سبزت بودمی

کاش در اعمال من اسم شما جاری شود

کاش من سجاده ای کوچک به نزدت بودمی

کاش چشم من غم چشم شما باور کند

کاش من آن شبنم بر روی چشمت بودمی

جان به قربان تو و دستان سوی حق تو

کاش من آن شیعه حیران و مستت بودمی



- ۱۸ خرداد
۱۳۸۹